اقبال و روزگار من امشب به دست تو ست
عمری که کوزه اش به دوام و شکست تو ست
با نوی آفرینش و شب زنده داریم
امشب دوام مستیم از ناز شست تو ست
پیمانه را شکسته ام از عهد روز پیش
سر مستیم ز باده ی شبگیر مست تو ست
ما را وجود در تو تجلیست ، هم عدم
با این وجود ،هست اگر هست ، هست تو ست
شب بوی تن سپرده به سرمای چله گاه
امشب هوای قال و بلا در الست تو ست
اندیشه گاه من ، شب یلدای , دلفریب ,
تاریک جان ، نه ز شب ، بل گسست تو ست
آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد...
برچسب : نویسنده : 61110 بازدید : 161